از تولد پدر تا تولد پسر(زال و رستم)

بهترین مکان برای نمایش تبلیغات متنی شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما بهترین مکان برای نمایش تبلیغات شما

از تولد پدر تا تولد پسر(زال و رستم)

بازدید: 14057

داستان به دنیا آمدن زال

سام نریمان،امیر زابل و سرآمد پهلوانان ایران، فرزندی نداشت  از این رو خاطرش اندوهگین بود .سرانجام زن زیبارویی از او باردار شد و کودکی نیک چهره به دنیا آورد. اما کودک هر چند سرخ روی بود و سیاه چشم و خوش سیما ولی موی سر و رویش همه چون برف سفید بود. مادرش اندوهناک شد . کسی از اطرافیان سام جرات نداشتند تا این خبر را به او  بدهند و بگوید که تو را پسری آماده است که موی سرش چون پیران سپید است. دایه کودک که زنی دلیر بود سرانجام بیم را به یک سو گذاشت و نزد سام آمد و گفت:" ای خداوند مژده با که تو را فرزندی آمده نیک چهره و تندرست که چون آفتاب می درخشد . تنها موی سر و رویش سفید است.(بیماری آلبینیسم ، بیماری ارثی که علت آن فقداان رنگدانه های ملانین می باشد) نصیب تو از این جهان چنین بود.شادی باید کرد و غم نباید خورد " سام چون سخن دایه را شنید از تخت به زیر آمد و به سراپرده کودک رفت . کودکی دید سرخ روی و تابان که موی پیران داشت. آزرده شد و روی به آسمان کرد و گفت " ای دادار پاک ، چه گناه کردم که مرا فرزند سفید موی دادی ؟اکنون اگر بزرگان بپرسند این کودک با چشمان سیاه و موهای سفید چیست ؟ من چه بگویم ؟ و از شرم چگونه سر برآورم؟"سام اندکی بعد فرمان داد تا کودک را از مادر بگریند و او را به پای کوه البرز ببرند.

سیمرغ که در بالای کوه لانه داشت هنگام جستجوی غذا برای جوجه هایش زال را دید که گریه می کند .نزد زال رفت و مهر او در دل سیمرغ نشست. زال را نزد جوجه هایش برد تا آن را بزرگ کند.آن کودک رشد کرد و مردی قوی هیکل و رشید شد و کاروانها که از آن کوه گذر می کردند آن جوان برومند را می دیدند و آواز او به سام رسید.

 

خواب دیدن سام نریمان ،زال را

 شبی سام خواب دید که کسی به نزد او می آید  می گوید فرزندش زنده است سام از خواب بیدار می شود و موبدان را صدا می زند و خواب خود را برای آنها شرح می دهد و تعیبر آن را از موبدان می خواهد. موبدان او را سرزنش می کنند و می گویند همه بچه های خود را بزرگ می کنند ولی تو ناسپاسی کردی و او را رها کردی . از خدا بخشش بطلب تا شاید خدا از این کار تو درگذرد. سام غمگین میشود و دوباره خواب را می بیند که او را سرزنش می کنند .

سام به کوه البرز می رود سیمرغ خبر دار می شود و نزد زال می رود و می گوید که پدرت برای بردن تو آمده است حق است که من تو را بردارم و آهسته در زمین نزد او بگذارم . زال ناراحت شد و گفت من از پیش تو نمی روم ،تو مرا بزرگ کردی ، مانند پدر و مادر با من مهربان بودی  . وقتی سیمرغ حرف زال را شنید ناراحت شد ، با خرمندی به او پاسخ داد . من سه پر خود را به تو می دهم هر موقع به من احتیاج داشتی آنها را بسوزان سریع خود را خواهم رساند . دوری تو برای من هم سخت است ولی تو انسانی و باید با انسانها زندگی کنی و پرواز کرد و زال را نزد پدر برد.

 

آگاه شدن منوچهر از کار سام و زال زر

منوچهر از کار سام و زال آگاه شد .

 وقتی زال را دید منجمان را صدا زد و طالع او را پرسید . منجمان پاسخ دادند: که طالع او بسیار درخشان است و گفتند از او همیشه به مملکت خوبی خواهد رسید و پناه کشور و شاه خواهند بود.

 

پادشاهی دادن سام زال را

وقتی سام از نزد منوچهر بطرف زابل آمد و به بزرگان گفت :که زال پسر من است وجانشین من. از بی خردی او را از خودم دور کردم و اکنون به کمک خداوند دوباره او را به دست آوردم پس به فرمان شاه می خواهم به گرگساران و مازندران بروم این پسر را به شما می سپارم که او را خوب تربیت کنید و همه فنون را به او بیاموزید .

به زال رو کرد و گفت :تو سخت بزرگ شده ای لازم است که بسیار استراحت کنی و هرطور که دلت می خواهد زندگی کنی با دوستان خودت راحت باش و تمام گنجهای من از آن توست . باید از هر فنون چیزی بیاموزی ،زال نگران شد گفت : من نمی توانم بدون تو زندگی کنم و تنهایی برای من سخت است .

سام او رابوسید و گفتک سخن برای تو دیگر بس است تو راحت باش و خودش برای ماموریت به راه افتاد . زال تا چند منزل پدر را بدرقه کرد و سام او را بوسید و روانه خانه کرد. زال همه موبدان را جمع کرد و مرتب نزد آنان ستاره شناسی و دیگر فنون را یاد می گرفت و آنقدر با نبرد آزموده شد که مرد و زن به او آفرین گفتند . بعد به ورزش ،شکار و گردش پرداخت و به هندوستان و چین رفت و به کابل رسید.

 

 

آمدن زال نزد مهراب کابلی

 روزی زال در یک مرغزار چادر زد که برحسب تصادف مهراب که خود دلاور بود به نزدیک چادر زال خیمه داشت و بنزد زال رفت و با هم به معاشرت پرداختند زال از معاشرت با مهراب او راپسندید .مهراب او را به خانه اش دعوت کرد ولی زال نپذیرفت. بزرگان وقتی که مهراب و زال را در گفتگو دیدند از زندگی مهراب و دختر زیبا او برای زال تعریف کردند . زال دختر را ندیده عاشق شد .

 

 

عاشق شدن زال بر رودابه

مهراب بعد از چند روز گردش زمانیکه به خانه برگشت ماجرا زال را برای همسرش تعریف کرد . رودابه زمانیکه تعریف پدرش از زال را شنید عاشق زال شد و مایل بود تا او را ببیند .

 

 

رفتن کنیزان رودابه به نزدیک زال

 بایکی از ندیمان که مورد اطمینانش بود رازش را گفت . کنیزان رودابه لباسهای شکار پوشیدند و نزدیک رودخانه رفتند و شروع به تفریح و خنده کردند انواع گلها را می چیدند . زال از دیدن آنها تعجب کرد و پرسید اینها چه کسانی هستند نزدیک ما آمده و این طور بی پروا گل می چینند و به هر طرف می روند . همراهان گفتند که این زنان ندیمه های رودابه هستند .زال خوشحال شد و یک مرغ را در هوا با تیر زد و به یکی گفت که برو آن مرغ را بیاور و به آن ندیمه بده و از رودابه پرس و جو کن و ندیمه های رودابه را پیش زال آوردند و بعد هرچه از رودابه می دانستند برای زال شرح دادند . زال از تعارف آنها گفت فکر نمی کنم دختری مثل رودابه وجود داشته باشد چطور می توانم پیش رودابه بروم که میل دارم او همسر من باشد.ندیمه ها گفتند هر نوع چاره باشد ما به جا می آوریم ، تو نزدیک برج بیا و او تورا با طناب و حلقه به بالا بکشد و سپس روی ماه او را خواهی دید . این گونه زال را وسوسه کردند.

 

بازگشتن کنیزان نزد رودابه

 ندیمان نزد رودابه برگشتند و آنچه از زال دیده بودند برای او شرح دادن ،از دلاوری و زیایی و فرهنگ او را بسیار گفتند رودابه خیلی خوشحال شد و به زال پیغام داد که به بارگاه بیاید وندیمه ها پیغام را بردند و زال آماده دیدار رودابه شد.

 

 

رفتن زال به نزد رودابه

 وقتی که شب شد و همه جا ساکت  زال سوار اسب به طرف کاخ رودابه به راه افتاد .زال و رودابه همدیگر را پسندیدند. زال رودابه را دید و گفت گرچه ازدواج من و تو مشکل است و سام مخالفت خواهد کرد ولی من جز تو با کسی پیوند زناشویی نخواهم بست.

رال زدن زال با موبدان در کار رودابه

صبح بزرگان  و دلیران به به دیدار زال رفتند .زال عشق خود را به رودابه را برای آنها شرح داد و دراین باره با آنها مشورت کرد چاره کارا پرسید؟آنها گفتند که اظهار نظر بسیار مشکل است این نه میل سام است و نه خواست منوچهر. مهراب نوه ضحاک است و از نژاد دیو است این شدنی نیست مگر اینکه به سام نامه بنویسی و از او پرسش کنی.

 

نامه فرستادن زال سوی سام و احوال نمودن

زال نامه نویسی را صدا کرد و یک نامه به سام نوشت.

سام وقتی نامه را خواند به فکر فرو رفت که این کار شدنی نیست ،هرچه بیشتر فکر کرد نتوانست تصمیم بگیرد ،پس از خدا کمک خواست تا او را راهنما باشد.

 

رای زدن سام با موبدان در کار زال

سام ستاره شناسان را پیش خود خواند و از آنها خواست طالع زال را چه می بینند . انها به سام مژده دادند که طالع او بسیار نوید است و از او پسری به دنیا می آید که همه دیوها را دربند می کشد و باعث سربلندی ایران زمین می شود و جنگ را با دشمنان ایران پیشه می کند. همیشه در خدمت سربلندی ایران در خدمت شایان خواهد بود.

 وقتی سام نظر ستاره شناسان را شنید نامه ای به زال نوشت و گفت اسوده خاطر باش . قولی که به تو دادم را عملی خواهم کرد ولی از تو می خواهم در مورد این موضوع با کسی صحبت نکنی تا من به نزد تو بیایم . سام همه دیوان را با زنجیر بسته با غنائم بسیاربه دربار منوچهر فرستاد.

آگاه شدن سمیندخت از شیفتگی رودابه و زال

زال پس از دریافت نامه سام ،نامه ای با رودابه نوشت که پدرش راضی است و همراه با هدایای بساری نزد رودابه فرستاد. فرستاده زال تمام آنها را نزد رودابه برد هنگامیکه خروج از قصر سیندخت او را دید و پرید تو کیستی اینجا چه می کنی ؟ زن گفت من پارچه فروش هستم و برای رودابه پارچه آورده ام سیندخت باور نکرد و را را بسیار کتک زد و نزد رودابه برد. و از رودابه پرسید این زن کیست.رودابه تمام ماجرا را برای مادرش تعریف کرد اول ناراحت شسد و سپس از تعریف هایی که از زال شنیده بود به این پیوند خوشحال شد.به رودابه سفارش کرد که در این مورد به کسی چیزی نگوید تا خود به فکر چاره ای بیافتد.

آگاه شدن مهراب از کار دخترش

یک روز که مهراب از کار بیرون برگشته بود سیندخت را آشفته دید و علت ان را جویا شد سیندخت گفت زال فرزند سام عاشق رودابه شده است و از عاقبت این عشق می ترسد . مهراب با شنیدن این حرف شمشیر خود را برداشت تا رودابه را بکشد .اما سیندخت او را آرام کرد و گفت که سام از این حرف خبر دارد و راضی است.

آگاه شدن منوچهر از کار زال و رودابه و آزمودن زال

وقتی نامه به منوچهر رسید با دانایان و ستاره شناسان دستور داد تا سرانجام زال و رودابه وی را آگاه کنند . سه روز گذشت  و سرانجام خرم و شادمان باز آمدند که از ستاره ها پیداست که سرانجام این پیوند خشنودی شهریار است ازاین دو ، فرزندی خواهد آمد که دل شیر . نیروی پیل خواهد داشت و پی دشمنان ایران را از بخ خواهد کند.منوچهر از شادی شکفته شد و از موبدان و خردمندان خواست تا زال را بیازمیاند. پس از امتحان زال او را آفرین خواندند و دل شهریار به گفتار آنها شاد شد.

پاسخ نامه سام از منوچهر

نامه ای به سام فرستاد. وقتی که سام نامه شاه را خواند خوشحال شد و به مهراب نامه نوشت و گفت که زال به دیدن شاه رفته بود و جواب شاه مثبت است. مهراب از پیام سام خوشخال و منتظر زال و سام همه جاشادی و یرور برپا بود.

رسیدن سام به نزد زال

زال و دوستانش که به سوی سام می رفتند . سام در بین را به پیشواز آنها رفت و زال را بوسید و از حال او پرسید و زال انچه در نزد منوچهر براو گذشته بود شرح داد.زال گفت ای پهلوان که جهان هیچ وقت از  تو خالی نباشد اکنون حاضرم که هرکاری تو بگوئی انجام دهم و گوش به فرمان تو هستم سام فهمید که منظور رفتن به نزد رودابه است،پس فورا به طرف خانه حرکت کردند و غنائم بسیار از هر نوع متاع تهیه کرده و براسب و به فیل و شتر بار کردند. نزدیک مهراب به کابلستان فرستادند که سراسر زابل و کابل در جشن بود . و به آئین ایرانیان زال و رودابه باهم پیمان زناشوئی بستند.

وقتی سام به دیدن رودابه رفت از آن همه زیبایی متعجب شد و به دستور مهراب در یک تخت زرین زال و رودابه را نشاندند و سه هفته تمام جشن بود. سپس سام به  طرف زابل برگشت و یک هفته زال بیشتر نزد مهراب و سیندخت ماند سپس زال به همراه آنها به زابل آمدند و یک هفته هم در زابل جشن و سرور برپا بود پس از آن سام به طرف گرگساران رهسپار شد و شاهی زابل را به زال سپرد.

سام ، زال و رودابه را تاج بر سر نهاد و سپس رهسپار مازنداران شد.

گفتار اندر زادن رستم

چندی از پیوند زال و رودابه نگذشته بود که رودابه بارور گردید .هر روز چهره اش زردتر و اندامش فربه تر می شد ،تا آنکه زمان زادن فرارسید . از درد به خود می پیچید. گویی آهن در درون داشت و یا به سنگ آگنده بود. (رستم ماکروزم بوده است)کوشش پزشکان سود نکرد و سرانجام یک روز رودابه از درد بی خود شد و از هوش رفت . همه پریشان شدند و خبر به زال بردند زال با دیده پر اشک به بالین رودابه آمد و همه را نالان و گریان دید . ناگهان پرسیمرغ را به یاد آورد و شادشد  و به سیندخت مادر رودابه مژده چاره داد . گفت تا آتش افروختند و اندکی از پر سیمرغ را برآتش گذاشت. در همان آن هوا تیره شد و سیمرغ از آسمان فرود آمد.زال غم خود را با وی در میان گذاشت. سیمرغ گفت:" چه غم و اندوه است و چرا شیرمردی چون تو باید اشک در چشمانش جاری باشد ؟باید شادمان باشی ،چه تو را فرزندی شیردل و نامجو خواهد آمد .اما برای آنکه فرزند بروند زاده شود باید ختجری آبگون آماده کنی (ضدعفونی کردن قبل از استفاده ) و پزشکی بینا دل و چیره دست را بخوانی. (تابيدن سر بچه مانور «ورسيون = version» ناميده مي‌شود انجام دهد)

آنگاه بگوئی رودابه را بباده مست کنند تا بیم و اندیشه از او دور شود و درد را نداند.(بی هوشی عمومی در عمل سزارین) سپس پزشک تهگاه مادر را بشکافت(برش عرضی در سزارین)و شیر بچه را از آن بیرون کشید. آنگاه تهیگاه را از نو بدوزد . تو گیاهی را که می گویم با مشک و شیر بکوب و در سایه خشک کن وبسای بر جای زخم بگذار و پر مرا نیز بر آن بکش .( گیاهان دارویی که امروزه نیز مصرف زیادی در جامعه در اکثربیماری هادارد. نكته‌ي ظريف اين دستور، توصيه به خشك كردن مرهم در سايه است تا خواص آن در اثر نور آفتاب و گرما از بين نرود،توصيه‌اي كه امروز هم در نگهداري داروها به قوت خود باقي‌ست،) آن دارو شفابخش است و پر من خجسته . رودابه به زودی از رنج خواهد رست . تو شاد باش و ترس و اندوه را از دل دور کن . "سیمرغ پری را از بال خود کند و به زال سپرد و به پرواز درآمد.زال سخنان سیمرغ همه را بکار برد و پزشک چیره دست هم آنگاه که سیندخت خون از دیده می ریخت کودکی تندرست و درشت اندام و بلند بالا از پعلوی رودابه بیرون کشیدو پس ازچند روزی که رودابه به هوش آمد از دیدن پسر بسیار شاد شد و فریاد زد برستم و نام او را رستم نهادند و در سراسر زابلستان و کابلستان به شادی زادن وی جشن آراستند و زر و گوهر ریختند و داد و دهش کردند. هنگامی که خبر به سام نریمان رسید نیای رستم از شادی پیام آور را غرق درم کرد.

 


می پسندم نمی پسندم

این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 9 مرداد 1393 ساعت: 11:9 منتشر شده است
نظرات()

مطالب مرتبط

نظرات


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







ورود کاربران

نام کاربری
رمز عبور

» رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری

تبلیغات

متن

پشتيباني آنلاين

پشتيباني آنلاين

آمار

آمار مطالب آمار مطالب
کل مطالب کل مطالب : 18
کل نظرات کل نظرات : 0
آمار کاربران آمار کاربران
افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا تعداد اعضا : 0

آمار بازدیدآمار بازدید
بازدید امروز بازدید امروز : 6
بازدید دیروز بازدید دیروز : 0
ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 1
ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
آي پي امروز آي پي امروز : 2
آي پي ديروز آي پي ديروز : 0
بازدید هفته بازدید هفته : 8
بازدید ماه بازدید ماه : 23
بازدید سال بازدید سال : 92
بازدید کلی بازدید کلی : 36303

اطلاعات شما اطلاعات شما
آی پی آی پی : 18.217.210.147
مرورگر مرورگر :
سیستم عامل سیستم عامل :
تاریخ امروز امروز :

درباره ما

شاهنامه فردوسی
به وبلاگ من خوش آمدید سلام دوستان محترم برای تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا من را در سایت خود لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در تبادل لینک هوشمند که در وبلاگم قرار دادم نوشته . در صورت وجود لینک من در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد. ابتدا لینک ما را با مشخصات زیر در وب سایت خود ثبت کنید: عنوان: شاهنامه فردوسی آدرس:http://shahname1.lxb.ir

تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را در سایت خود لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

 

ابتدا لینک ما را با مشخصات زیر در وب سایت خود ثبت کنید:

عنوان: شاهنامه فردوسی

 آدرس:http://shahname1.lxb.ir

برای راحتی بیشتر از لینک آماده زیر استفاده کنید و آن را در قالب وبلاگ یا سایتتان قرار دهید:


<a href="http://shahname1.lxb.ir" title="شاهنامه فردوسی" target="_blank">شاهنامه فردوسی</a>

 






خبرنامه

براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



فروشگاه اینترنتی خرید فانی بافت فروشگاه ساعت مچی هاست ویندوز Plesk هاست لینوکس